سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۱

روز معلم...‏

يك.‏ اولين معلم زندگيم كه ديدم بابا بود، معلم به معني كسي كه چند روز هفته ميره مدرسه و هرسال كلي دانش آموز داره، شايد از همون روزها عاشق معلمي شدم، وقتي يكي رو ميديم كه همش داره كتاب مي‌خونه، كه عاشق كارش و شاگردهاشِ، كه هيچوقت نناليده از زندگي سختي كه با معلمي مي‌گذرونه، كه با همه شاگردهاش انقدر دوست وصميمي كه هميشه عضو ثابت همه اردوهايي كه ميرن، كه انقدر شاگردهاش دوستش دارن كه وقتي من كوچولو رو يه وقتهايي ميبره باخودش همه باهام مهربونند، كه وقتي مي‌شينه برگه شاگردهاش رو صحيح ميكنه همش لبخند داره، همش ذوق داره، كه حتي يه روز بعد سي سال، بعد مدرسه ذره اي اثر خستگي رو چهره نداره و ...‏
وقتي الان باهاش تو شهر قدم ميزنم افتخار ميكنم، افتخار به معلم بودنش، به اين كه كلي از ميانسال‌هاي الان وقتي ميبيننش ياد روزهاي خوبشون مي‌افتند، خاطره تعريف مي‌كنند و حتي بغض مي‌كنند، بابا بهم ياد داد معلمي يعني شرافت...‏

دو.‏ ياد معلم‌هام ميفتم، معلم‌هايي كه ادم رو به روزهاي خوب پيوند ميدن، ياد دوران مدرسه، معلم‌هايي كه دوستشون داشتيم و دوستمون داشتند، خاطرات خوب، از "بابا آب داد" تا اين آخرش، هر روزصبح كنار صبحانه خوردن و كارتون ديدن، پوشيدن لباس و رفتن به مدرسه، تمام روزهاي خوب كودكي، معلمي يعني شرافت...

سه. دوستهايي دارم كه با عشق و علاقه درس ميدن، استخدام آموزش و پروش نيستند اما بهترين معلم‌هاي ممكنند، دوستهايي كه يه وقتهايي حس ميكنم كاش ميشد معلمم باشند، معلم هايي كه قيد درآمد بيشتر و كار بهتر رو زدند و به عشق بچه‌هاشون صبح ها از خواب بيدار ميشند، از معلم هاي مدارس خيريه تا معلم هاي علامه حلي و فرزانگان، از بم تا شوش، امروز به چندتاشون تبريك فرستادم، جوابهاشون دوست داشتني بود، مثل معلمي شون، مهربون و آروم. دوستهايي كه بودنشون مثل بارونه...
 
فرشته‌هاي دنياي سياه، روزتون مبارك...‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر