شنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۴

یکسال آنطرف تر

یک. یک سال قبل در سایتی برای امروزم نامه ای نوشته بودم، امروز رسید، فکر کردم شاید اسپم باشد، بازش کردم و خواندمش، برایم عجیب و لذتبخش بود، امیدهایی که برآورده شده بود و یا به سنگ خورده بود. سوالاتی که آن روزها پاسخش را نمیدانستم. روند تغییرات زندگی که در نقاطی با شیب زیاد یک سال را طی کرده بود و نقاطی که دست نخورده مانده و افقی طی شده بود. خواندن نامه ای که روند گذر یکسال را در خود دارد تجربه نابی بود. تجربه ای که دلم بخواهد باز تکرارش کنم. نامه ای سرشار از پرسش که حالا تمامش روشن شده است و حالا سوالات دیگری در ذهنم نقش بسته برای یکسال بعدتر، دوباره می نویسمشان تا امروزم را و پاسخ پرسشهایم را بسنجم.
دو. نوشته بودم " آیا هنوز پشت آن صندلی طبقه دوم و کنار اتاق رییس نشسته ای و یک وقتهایی به کوههای دوردست مینگری؟ یا عوضش کردی؟" . حتی نوشته بودم "یکسال قبل وقت نوشتنش مارش ترک را تمرین میکردی، کاش همچنان ساز بزنی..."

چهارشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۴

برای شین - یکسال بعد

ای به هم رساننده دو خط موازی/ ای به هم رساننده دو خط مورب...
ای تار زن / ای تارزان...
ای تو با موی خوش فر و خوش فرم...
ای تفنگدار سه تفنگدار...
ای رفیق...
رفیق...

* از لابلای تبریک تولد. 
آخ که دیگر از کجا رفیقی شبیهت می شود پیدا کرد، که همه چیزت منحصر به خودت و آنقدر ساده و بی آلایش باشد، آخ که این روزها باید بودی، تا باهم در صف های طویل بایستیم و حرف بزنیم، که بخندیم، که بغض کنیم، که مسحور شویم، که بوی برف بگیریم. کاش آن مهر گذرنامه ات شعور داشت و دلتنگی می فهمید، کاش الان پنج سال شده بود، درخت های باغ سبزتان تنومند شده بود و تو اینجا بودی. کاش...