دوشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۱

خالی...‏

امروز جای خالیت تمام روز مرا در بر گرفت، تمام روز اندیشیدم اگر بودی امروز حرفها داشتم برای گفتن، عادتی که هرگز ترکم نکرد،‏
کشدار شدن همه چیز در روزهای خرابی، از حرف تا اشک...‏
امروز در خیالم نشستی و برایت حرف زدم و تو مانند تمام وقت‌هایت سکوت کردی و لبخند زدی، من حرف زدم و زدم
امروز نبودنت درد داشت، نبودنت سنگین ‏بود، هزار بار با خود خواندم شعر بودنت را
تمرینِ بودنت را کردم با این حال نزار، تمرین روزی که دیدارمان پر از "میخک" ‏ باشد، روزی که انگشتهایت برقصند و من بی تابانه و با چشمانی حریص تماشایشان کنم.‏
روزی که پریشانی شب‌های دراز و غم‌های دلم را مرهمی باشی از جنس آرامش...‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر