سه‌شنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۴

خوابهاي شيرين، خوابهاي دور

خواب "ن" را ديدم، به سمت مترو ميرفتم و او از مترو بيرون آمده بود، مسير پياده روي مترو شبيه متروي حقاني بود كه از كنار پارك طالقاني و آب و آتش مي‎گذشت اما متروي جايي در خيابان معلم بود، در خواب تحليلم رفتنش به سمت خانه‎شان بود، انگار دلم مي‎خواست خانه‎شان آنجا باشد،‌ نزديك محل كارم كه هر روز وقت رفتنم به مترو و بيرون آمدنش بشود ديدش، خانه‎شان اما خيلي دورتر بود و خودش دورتر از اين‎ها كه سالي يكبار بشود ديدش. اين خوابهاي شيرين دور.

دوشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۴

ديوار

در سفر پولش تمام شده بود و مانده بود چطور برگردد به شهرش، چهل ساعت را "رايگان‎سواري" كرده بود و حالا داشتيم از پشت مانيتور باهم حرف ميزديم؛ همه آن چهل ساعت را بايد باهم بوديم تا بخنديم. سعي كردم به اين فكر نكنم كه لااقل تا چهار سال ديگر نميتوانيم باهم بخنديم.

جمعه، تیر ۱۲، ۱۳۹۴

رنگین کمان

حالا که بحث تمایلات همجنس گرایانه در فضای مجازی داغ است یادم آمد اولین بار که "الف" برایم از همچین حسی که درونش را شعله‎ور کرده بود خاطره میگفت اولش تعجب کردم اما آنقدر برایم عزیز بود و دوستش داشتم که هیچوقت دیگر این تمایلاتش برایم از جنس تفاوت نباشد، آن روزها هردویمان گریزان از درگیری روابط این چنینی بودیم، مشخصا معضلات و جنس رابطه  برایمان تفاوت داشت اما بارها حرفهای هم را شنیدیم و کمک متقابل در حد توان و دانش‎مان از رابطه را باهم درمیان گذاشتیم. این روزها مخالفان و موافقان این طرح در هیاهوی رسانه‎ در حال کلنجارند، "الف" وقتی این حرفها را میزد سرشار از دودلی و عدم اعتماد نسبت به بیان حرفهایش بود، خواستم فارغ از بحث و درگیری و روند طبیعی و سیر تکامل و ... بگویم شاید همین نزدیک خودمان و عزیزمان کسانی باشند که مشکلی از این جنس به دلیل محدودیت های جامعه و تفکرات سنتی اطرافیان داشته باشند، بیایید نترسانیمشان، بیایید زندگی را برایشان سخت‎تر نکنیم حالا که کمکی نمیکنیم. شاید در زمره نزدیکترین رفقایمان باشند، آنها هم حق عشق ورزیدن دارند، حق زندگی کردن و حق اینکه دوستانشان از احساسات شان متنفر نباشند.