سه‌شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۱

مدرسه 2‏

"همت" مثل هميشه ترافيك سنگيني داشت و دير رسيدم، بچه ها سرجاشون نشسته بودند، بهم گفتند داشتند از اومدنم نااميد ميشدند، بس كه معلم هايي داشتند كه از يه روزي ديگه نيومدند و تا اومدن نيروي جديد، خودشون نشستند سر كلاس و به كتاب نگاه كردند ترس اينكه اين اتفاق تكرار شه براي هميشه در اونها وجود داره.
درس كه تموم شد وقت شد كه باهاشون حرف بزنم، خوشبختانه اين دوره انگار وقت اضافه براي صحبت كردن بين ما وجود داره و مي‌تونم باهاشون هم كلام شم. اين بار با حالتي كه شكي بين درست بودن يا نبودنش داشتم از "كار" حرف زدم و گفتم هركدوم ما اين روزها به دلايلي تقريبا مجبوريم كار كنيم تا از پس زندگي بر بيايم، گفتم اين اجبار باعث ميشه فقط به برآورده شدن نيازش بپردازيم و اين كه چقدر اين كار رو دوست داريم و لذت مي‌بريم ازش رو مجبوريم در درجه دوم اهميت بذاريم و بعضي وقتها با علاقه نداشته به كار ادامه بديم. و اينكه الان خود من كاري كه مي‌كنم رو دوست ندارم و يه روزي حتما عوضش مي‌كنم و اين روزها تلاش مي‌كنم مقدمات اون كار جديد و فرصتش رو براي خودم ايجاد كنم .
بعد اونها تك تك كارشون رو گفتند، خيلي ديدي به لذت بردن از كار نداشتند، شايد هيچوقت نتونستن به اين فكر كنند كه چه كاري رو دوست دارند و تنها كاري كه بلد بودند اين كار بوده،شايد من انتظار زيادي داشتم كه دوست داشتم از راضي بودن و دوست داشتن كارشون برام حرف بزنند وقتي توي سني مجبور به كار كردند كه ما در اون سن مشغول بازي توي كوچه ها و گشتن باغ ها و سفر به كوه و تفريح‌هاي ديگه بوديم.
تقريبا همه شون كارهاي ساختماني داشتند، از سنگ كاري و صاف كاري تا نقاشي، من هم گفتم كه كار برقي ميكنم و لامپ كلاس رو نشون دادم، يكي از بچه ها پيشنهاد داد و قرار شد باهم يه ساختمون بگيريم و همه كاراش رو برسيم و كامل تحويل بديم، كلي با هم خنديديم. يكي از بچه ها تو كار "بازيافت" بود، وقتي اين رو گفت لحنش هيچ فرقي با بقيه نداشت و گفت براي بازيافت سه‌چرخ دارم. دوست داشتم كه كار براش و براشون عار نيست و كارها و تخصص‌شون رو با افتخار ميگن بهم، شك اول كلاس جاي خودش رو به اطمينان خوبي داده بود.
كلاس كه تموم شد دوتا از بچه هاي كلاس شروع كردن به زباني حرف زدن كه بعد فهميدم زبان "پشتو" بوده، قرار شده از كلاس هاي بعدي به من هم ياد بدند، قرار شده هر جلسه چندتا كلمه بهم ياد بدند و جلسه بعد ازم بپرسند. :)‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر