جمعه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۴

این گونه گرم و سرخ - یک

نگاه که کرده بودم دیدم چهارده روز گذشته، باور نکردم این چهارده روز همه‏‌اش خوب و آرام گذشته، که تمامش را خوشحال و امیدوار گذرانده‌ام. دلم نمی‌خواهد سهم بندیش کنم که چقدر تاثیر این و آن یکی بوده، می‌دانم اما که بیشترین حجم آرامشش از کجا به سمتم پر کشیده، درست ساعاتی قبل از نو شدن سال. چیزی در من تازه شده بود، چیزی که طراوت را با خودش آورد و ته قلبم نشست، نشسته و دلم نمی‌خواهد حالا بلند شود و برود. برای سال پیش رو در آن نیمه شب، کنار صحنه آشنای قرآن خواندن مادر و سال آوردن پدر- در حالی که با تمام آشناییتش برایم از جنس دیگری بود - خواستم دلم همینقدر گرم و سرخ بماند و امید بیشتر و بیشتر بر زندگی بتابد.

حافظ خوانی سال نو، پای سفره هفت سین:
گل بی رخ یار خوش نباشد  *   بی باده بهار خوش نباشد
طرف چمن و طواف بستان  *  بی لاله عذار خوش نباشد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر