سه‌شنبه، آذر ۲۵، ۱۳۹۳

آفتاب تهران

بعضي وقتها فكر ميكنم آدم خوشبختي هستم. كسي هست كه هيچوقت از اين فكرها نكرده باشد؟ موقعي كه هوا وزن هميشگي اش را از دست مي‏دهد نفس كشيدن راحت ميشود و لذتبخش. انگار تازه آن موقع خودم را لايق زندگي كردن ميدانم ... البته لحظه هاي خوشبختي براي من خيلي كمياب و نادرند. مثل چندتا بادام هندي وسط يك ظرف آجيل. فقط مسئله اينجاست كه اگر دو تا از آرزوهايت برآورده شده باشد، نميتواني گله زيادي از روزگار داشته باشي. اتفاقي كه براي من افتاده. آرزوهاي من هيچوقت سطح بالا نبوده اما اين تقصير كسي جز خودم نيست. شايد اگر چيزهاي مهم تري ميخواستم، به آنها هم ميرسيدم.


آب و هواي چند روز سال - داستان "آفتاب تهران" - نويسنده: آيين نوروزي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر