جمعه، آبان ۰۵، ۱۳۹۱

دخترک

یک.‏  به هرکی فکر کردم دوبال اضافی نداشت که بهم قرض بده، دو بال اضافی برای پروزا کردن، وقتی یکی از عزیزترین دوستان زندگیتون حامله باشه، اونوقت باید زود دوتا بال پرواز جفت و جور کنید و پر بکشید، لذت آغوش کشیدن نوزادش و حس کردن بوی کودکی رو از الان حس می‌کنم، برای فرشته ای که قراره اردیبهشت یا خرداد دنیا بیاد و امیدی که به زندگی من برگردوند بی نهایت خوشحالم، انقدر ذوق داشتم که هرکسی اون روز منو دید از من پرسید که چقدر شاد و بشاشی، حس سالهای دور رو داشتم، که زیادی خندان بودم.‏

دو.‏ مردم این شهر پارسی رو با یکی از دوستداشتنی ترین لهجه های ممکن صحبت می‌کنند، شهر پر از سادگی، پر از دخمه و قنات و آتشکده، به قول حافظ شهر زندان سکندر،( البته حافظ بی انصافی خودش از دلگیری شهر رو   جبران کرد، ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما                ***           اب روی خوبی از چاه زنخدان شما ) شهر انقدر جای دیدنی داره که چهار روز خیلی کم باشه برای گشتن و دیدن تمام نقاطش.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر