چهارشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۱

کار

خیلی خلاصه این که "کار را دوست ندارم"‏ یعنی این کاری که میکنم ، کاری که وصله مهندسی پسوند یا پیشوندش باشه.‏
جمله سرکلاس به بچه ها مدام بر می‌گرده و می‌خوره به صورتم، "بچه ها همه ما مجبوریم برای گذروندن زندگی کار کنیم، اما بعضی ها کارمون رو دوست نداریم و مجبوریم مثلا خود من..."‏ ، بچه های کلاس من در زندگی سخت شون وقت این را نداشتند که به دوست داشتنی بودن کارشون فکر کنند، از یک روزی در زندگی مجبور بودند برای معاش خانواده و تامین خواهر و برادرهای کوچکترشون سخت ترین کارها رو انجام بدند و امروز که بعد چند سال درآمد بهتری دارند از کار و این کمک خرج خانواده بودنشون راضیند .‏
شرکت خیلی معتبره و یک رزومه بسیار عالی از نوع کاریه، جای پیشرفت زیادی داره، از لحاظ مزایا هم خوبه، محیط و آدم های به غایت خوب و دوست داشتنی داره و این ها همه چیزهاییه که خیلی ها دنبالشند و آرزوش رو دارند، ولی من برای این کار ساخته نشدم، شاید اگر کار بیشتر بود و سرم شلوغ تر بود فکرش کمتر به سراغم می‌اومد، انقدر کاری برای انجام دادن وجود نداره که من در این هفته دوتا فیلم دیدم و امروز یک رمان 170 صفحه ای رو خوندم.‏
 خیلی وقتها با خودم کلنجار میرم که جای من باید یک نفر می‌نشست که این کار رو دوست داره و من حق کسای دیگه‌ای رو دارم می‌خورم.‏ چندبار هم با پیرمرد مهربونی که رییس بخش ماست صحبت کردم اما اون با لحن دوست داشتنیش گفت بمونم و من تنها بابت قولی که روزهای اول و روز مصاحبه برای موندن بهش دادم بارم رو جمع نکردم و نرفتم.‏
یکی از دوراهی های بزرگ این روزها شده ساختن و یافتن شرایط مناب برای کاری که دوست دارم، تلاش کردم تا جایی هم شرایطش رو فراهم آوردم و منتظر فرصتم که کاری که دوست دارم رو شروع کنم.‏
پ.ن.‏
شاید یکی از دلایل موندنم همین پیرمرد مهربون باشه، امروز من رو صدا کرد، مثل همیشه تو اتاق بهم گفت "پسرم"‏ بعد ادامه داد، احساس می‌کنم چند روزی گرفته و تو خودتی، مشکلی پیش اومده؟ نگاهش کردم و لبخند زدم و گفتم نه دکتر، گفت دوست داری چند روزی بری سفر حالت بهتر شه؟ با تعجب نگاهش کردم، گفت یه ماموریت چهار روزه برات می‌نویسم بری، کاری که داری در حد یک روزه اما اون شهر رو خوب بگرد و اومدی سرحال باش، لبخند زدم و گفتم ممنون
می‌دونم هیچ جای دیگه اگه رییسی داشته باشم به خوبی پیرمرد نمیشه، کاش انقدر مهربون و دوست داشتنی نبود تا راحت تر تصمیم خودم رو عملی میکردم.‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر