شنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۴

اين گونه گرم و سرخ - سه

حالا بيشتر از هميشه مي‎فهمم چه يافتن و بودنت خوشايند است، چه قدم برداشتن در دره‎ها و كوه‎ها، پاي گذاشتن در سفيدي برف‎ها و رواني آب‎ها، كنار آتش دوشادوشت نشستن و آواز خواندن، زير باران و تگرگ دويدن، ديدن طلوع ماه و غروب خورشيد از بالاي كوه‎هاي سر به فلك كشيده، خوابيدن در چادري با صداي جاري رودخانه و همه و همه با تو فرق دارد، آنقدر كه از يادم نرود، آنقدر كه حسرتش را داشته باشم كه كاش زودتر در زندگيم آمده بودي و آنقدر كه خوشحال باشم از انتظار كشيدن نتيجه بخش و يافتنت.
حالا براي هميشه نگاهت، لبخندت و سر تكان دادنت براي ادامه دادن و غلبه بر خستگي در ذهنم حك شده خواهد ماند، حالا براي هميشه فكر ميكنم دستانم هرگز آن سان بزرگ و شاد نبوده كه در دستانت و قلبم هرگز آن گونه گرم و سرخ نبوده كه وقت شنيدن منظم نفس‎هايت در خواب روي شانه‎ام.
سفر به سهند خردادماه نود و چهار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر