سه‌شنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۹۳

تخته نوشت - هفته سوم بهمن

اهل کاشانم
     پیشه ام نقاشیست
گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ
     میفروشم به شما
          تا به آواز شقایق که در آن زندانیست
              دل تنهایی‏ تان تازه شود
چه خیالی، چه خیالی میدانم
     پرداه ام بی حان است
خوب میدانم
    حوض نقاشی من بی ماهیست.


* تخته نوشت بخشي از شعر يا متني است كه ابتداي كلاس بر تخته مينويسمش. 

پ.ن.
چند وقتی میشود که هفته را با رفتن به "رها" آغاز میکنم، شنبه صبح برای پروژه انرژی درگیر گروه هفت نفره مان میشوم و درکنار هم از انرژی حرف میزنیم و وسایلی برای صرفه جویی مصرف انرژی و استفاده از انرژی میسازیم. بچه های گروه پر از ایده و انگیزه یادگیری هستند و کمکی هرقدر کوچک لذتی غیر قابل توصیف برایم دارد. شنبه گذشته برای ساخت تجهیزی به منظور ذخیره انرژی خورشیدی به بوستان جوانمردان رفته بودیم.
امروز در کلاس جمعه پرسید "آقا شنبه بوستان جوانمردان بودید؟" با ذوق جواب مثبت دادم و گفتم صبح شنبه با گروه مان برای ساخت پروژه ای آنجا بودیم، گفت: "من هم بودم، اون آبنمای وسطش رو داشتیم میساختیم"، دلم میخواست میدیدمش آن روز، دلم میخواست بچه ها هم میدیدندش آن صبح. دلم نخواست بگویم کاش می آمدی چون میدانستم لابد سرکارگری داشته که اجازه گرفتن برای دیدن یک دوست برایش معنی ندارد. کاش اما میدیدمش و با بچه ها میرفتیم تا تشکر کنیم، برای ساختن کشورمان، از کسی که بی شک زیاد درگیر بی مهری هم وطنانمان شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر