جمعه، اسفند ۲۹، ۱۳۹۳

سال باد

یک. نودوسه آنقدر عجیب بود که سالها بعد با همین خاصیت به یاد بیاورمش و در تعریفش بگویم سالی که دو ماه عجیب انتهای دو فصل گرم و سردش داشت. سالی که زمستانش جای برف سرشار از بارش اتفاقهای دور از ذهنی بود که زندگیم را پوشاند. 
حالا که یک شبانه روز مانده تا تمام شود از حجم این اتفاق ها ترس برم میدارد، دلم خواسته بود چند وقتی آرام و معمول تر باشد، نشد اما. با خود فکر کردم زندگی همین است دیگر، نمیتواند آرام و معمول باشد، همانقدر که وقتهایی هم دلم خواسته آرام و معمول نباشد و هیچوقت عنانش در دستم نبوده، سرکشی کرده در وقت های نیاز به آرامش و آرام بوده در روزهای دلمردگی، نه اینکه همیشه اینطور باشد اما کم نبوده. اصلا همین ها میشود تعریفش و میدانم جز این نیست.
دو. سخن از مطرب و می:
بی بوی خوشت نیایدم خوش * بوی خوش هیچ نوبهاری
"عراقی"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر