جمعه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۱

اشتباه - اشتباه

نتونستم توی هیاهوی بچه ها بشینم، لپتاپ روبرداشتم و به بهونه ش رفتم اتاق دیگه، همه مشغول دیدن سریال بودند و تقریبا مطمئن بودم کسی به این اتاق نمیاد، اما باز هم محافظه کاری کردم و پتو رو کشیدم روی سرم و زدم زیر گریه، انقدر که تموم شد، که سیر شدم، که حس کردم سنگینی چیزی تو گلوم کم شده، بعدش به این فکر کردم که یک سری اشتباه ها هست که همین بغض طولانی داشتن و گریه همراهش تاوانشه، و من یک قسمت از تاوان اشتباهم رو پرداخته بودم. این امیدوار کننده بود، اما مطمئن بودم خیلی بیشتر از این سزای این اشتباهم خواهم بود و این امیدواری رو کم رنگ کرد...

کارهایی هست که میفته رو روال اشتباه-اشتباه، یعنی از یک جایی همه حرکات بعدی اشتباه میشه، هر دو دسته کارهایی که میتونی بکنی،به نظر من اول باید بشینی و یک دل سیر اشک بریزی، اونوقت فکر کنی کدوم اشتباه نتیجه بهتری داره، و سعی کنی با همه سختی که داره انجامش بدی و به خودت بگی این اشتباه بهتریه و صدمه کمتری داره.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر