شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۴

این گونه گرم و سرخ - پنج

برای کسی که مثل هیچکس نیست، که مثل انسی و یحیی هم نیست و مثل کسی است که باید باشد، نوشتن سخت است. برای تمام دوست داشتن و زیبایی اش نوشتن کار ساده ای نیست. برای کسی نزدیکتر از رگ کردن، نشسته در جان، همانقدر آرام و آرامش بخش نوشتن دشوار است.
از روزهای نبودنش، از نادانی نسبت به فقدانی که حالا به آن پی برده ام، از روزهای گرم و شاد دیدنش، از عطر نفسهایش، از بلندی گیسوانش و از خودش، ناتوانم که بنوسیم.
همانقدر آبی آسمان، همانقدر نارنجی پاییز و همانقدر صدای باران و جاری آب بمانی...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر