چهارشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۳

نود و سه

بهار می‏‏گذرد دادگسترا دریاب *** که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید

۱ نظر:

  1. رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید

    وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید

    صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست

    فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید

    ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد

    هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید

    مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب

    به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید

    ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز

    که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید

    چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد

    که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید

    من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت

    که پیر باده فروشش به جرعه‌ای نخرید

    بهار می‌گذرد دادگسترا دریاب

    که رفت موسم و حافظ هنوز می‌نچشید

    پاسخحذف