نامه دارم، در پوست نميگنجم از خوشي نامه داشتن، آن هم از غريبهيي دوست داشتني، به اين فكر ميكنم از كجا اين حجم "لمسي" بودن در من خانه كرد، يا از كي قدرت زياد اين حس را در خود يافتم؟ ، قدرتي كه تمامم را پر كرده، كه از شوق نامه داشتن پرواز كنم، كه بزنم زير گريه وقت شنيدن صداي ضبط شده عزيز دوري كه دلم حرف زدنش را ميخواست، كه بميرم از ذوق نقشي كه برايم كشيده شده، كه ارزشمند ترين هديه ها از جنسي باشد كه لمس عزيزان همراهش باشد، از جنس لباس كاموايي بافته شده ، از جنس صداي ساز ضبط شده، از جنس چوب كنده كاري شده...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر