ديروقت شده بود و اطراف بزرگراه ماشين كم پيدا ميشد، اشاره كردم و مسير رو نشون دادم، ترمز زد و بهم توضيح داد با اينكه از اينجا هم ميشه رفت، اگه برم اون طرف بزرگراه راحتتر ميرسم، حرفش رو گوش كردم و از پل عابر به اون سمت برگراه رفتم، كيف روي كولم بود و سرم پايين بود، خيلي زود يه ماشين شخصي كنارم ايستاد و سوار شدم. صندلي جلو دختري نشسته بود و من تنها سرنشين صندليهاي عقب بودم، صداي مبهمي از راديو به گوش ميرسيد، پنجره باز بود، باد و صداي خودروهايي كه هر از چند گاهي با سرعت از كنارمون عبور ميكردند به داخل ماشين ميپيچيد. روز خوبي بود اما خسته بودم، چشمام رو بستم و صورت و موهام رو به لذت باد سپردم.
صداي متناوبي توجهم رو جلب كرد، از آينه بغل به صورت دختر جلويي نگاه انداختم، با پشت انگشت اشاره و در حالي كه خمش كرده بود اشكش رو پاك ميكرد، صداي متناوب از اشك هاش بود، از نفسي كه بيني بالا ميره وقتي اشك ميباره. جاي عجيبي از بزرگراه به راننده گفت پياده ميشه، جايي كه نشوني از منزل مسكوني نداشت، يا جايي براي رفتن، در حالي كه خيلي اروم اشكهاش رو پاك ميكرد كرايه داد و پياده شد، انقدر جاي ترسناكي بود كه ترسيدم، در كه بسته شد و راننده آماده حركت شد گفتم ببخشيد من هم پياده ميشم، خيلي ناخودآگاه بود، مطمئنم اون لحظه مغزم دستور نداد كه اين حرف رو بزنم، شايد هم قسمتي از مغزم بود كه اختيارش دست خودم نبود. پياده شدم، چندلحظه دودل بودم، شايد به چند ثانيه هم نرسيد، به سمت دختر رفتم.
ببخشيد، خوبيد شما؟
خيره شد يه چشمهام
گفتم راستش ترسيدم بس اينجا براي پياده شدن عجيبه، ولي نميدونم چرا پياده شدم
صداي متناوبي توجهم رو جلب كرد، از آينه بغل به صورت دختر جلويي نگاه انداختم، با پشت انگشت اشاره و در حالي كه خمش كرده بود اشكش رو پاك ميكرد، صداي متناوب از اشك هاش بود، از نفسي كه بيني بالا ميره وقتي اشك ميباره. جاي عجيبي از بزرگراه به راننده گفت پياده ميشه، جايي كه نشوني از منزل مسكوني نداشت، يا جايي براي رفتن، در حالي كه خيلي اروم اشكهاش رو پاك ميكرد كرايه داد و پياده شد، انقدر جاي ترسناكي بود كه ترسيدم، در كه بسته شد و راننده آماده حركت شد گفتم ببخشيد من هم پياده ميشم، خيلي ناخودآگاه بود، مطمئنم اون لحظه مغزم دستور نداد كه اين حرف رو بزنم، شايد هم قسمتي از مغزم بود كه اختيارش دست خودم نبود. پياده شدم، چندلحظه دودل بودم، شايد به چند ثانيه هم نرسيد، به سمت دختر رفتم.
ببخشيد، خوبيد شما؟
خيره شد يه چشمهام
گفتم راستش ترسيدم بس اينجا براي پياده شدن عجيبه، ولي نميدونم چرا پياده شدم
شما خوبيد؟
صداش خيلي اروم به گوش ميرسيد، من هم نمي دونم چرا اينجا پياده شدم، دوست داشتم راه برم
گفتم: الان؟ اين وقت شب؟ اونم اينجا؟
چيزي نگفت
ادامه دادم، ميشه منم همراهتون قدم بزنم، قول ميدم با حضورم يا حرف زدن اذيتتون كنم
تنها چيزي كه شنيدم بعله خيلي آروم بود
تا مقصد مشترك قدم زديم در حالي كه كل مسير اشك ريخت. وقتي رسيديم گفت
ممنون كه اومديد
وقتي به خونه رسيدم انقدر دير شده بود و خسته بودم كه با لباسي كه تنم بود دراز كشيدم و خوابم برد...
*
پ.ن .1: با صداي افسانه رثايي
http://www.persianpersia.com/music/p/nakissa.php?artistid=113&Albumid=447&trackid=3693
پ.ن.2: نرفته، "سفر از من بر نميگردد"
صداش خيلي اروم به گوش ميرسيد، من هم نمي دونم چرا اينجا پياده شدم، دوست داشتم راه برم
گفتم: الان؟ اين وقت شب؟ اونم اينجا؟
چيزي نگفت
ادامه دادم، ميشه منم همراهتون قدم بزنم، قول ميدم با حضورم يا حرف زدن اذيتتون كنم
تنها چيزي كه شنيدم بعله خيلي آروم بود
تا مقصد مشترك قدم زديم در حالي كه كل مسير اشك ريخت. وقتي رسيديم گفت
ممنون كه اومديد
وقتي به خونه رسيدم انقدر دير شده بود و خسته بودم كه با لباسي كه تنم بود دراز كشيدم و خوابم برد...
*
پ.ن .1: با صداي افسانه رثايي
http://www.persianpersia.com/music/p/nakissa.php?artistid=113&Albumid=447&trackid=3693
پ.ن.2: نرفته، "سفر از من بر نميگردد"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر