حالا بيشتر از هميشه ميفهمم چه يافتن و بودنت خوشايند است، چه قدم برداشتن در درهها و كوهها، پاي گذاشتن در سفيدي برفها و رواني آبها، كنار آتش دوشادوشت نشستن و آواز خواندن، زير باران و تگرگ دويدن، ديدن طلوع ماه و غروب خورشيد از بالاي كوههاي سر به فلك كشيده، خوابيدن در چادري با صداي جاري رودخانه و همه و همه با تو فرق دارد، آنقدر كه از يادم نرود، آنقدر كه حسرتش را داشته باشم كه كاش زودتر در زندگيم آمده بودي و آنقدر كه خوشحال باشم از انتظار كشيدن نتيجه بخش و يافتنت.
حالا براي هميشه نگاهت، لبخندت و سر تكان دادنت براي ادامه دادن و غلبه بر خستگي در ذهنم حك شده خواهد ماند، حالا براي هميشه فكر ميكنم دستانم هرگز آن سان بزرگ و شاد نبوده كه در دستانت و قلبم هرگز آن گونه گرم و سرخ نبوده كه وقت شنيدن منظم نفسهايت در خواب روي شانهام.
سفر به سهند خردادماه نود و چهار
سفر به سهند خردادماه نود و چهار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر