درخت این کوه
میان ماندن و نماندن مردد است.
میان ماندن و نماندن مردد است.
آب این رود
میان یخ بستن و بخار شدن.
میان یخ بستن و بخار شدن.
پرنده این باغ
میان نشستن و پر گشودن.
میان نشستن و پر گشودن.
قدم در این جاده مردد است
میان رفتن و باز آمدن.
میان رفتن و باز آمدن.
و واژههای من نیز
در این لحظه مرددند
که این قصیده را به پایان برند
یا به شما واگذارندش...
در این لحظه مرددند
که این قصیده را به پایان برند
یا به شما واگذارندش...
به شمایش سپردم.
(دلدل - شیرکو بیکس- برگردان یغما گلرویی)
..........................................
آن هنگام که دوستت میدارم،
بارانی سبز باریدن میگیرد!
بارانی آبی،
بارانی سرخ،
بارانی رنگ در رنگ!
از مژگانم گندم میروید،
انگور،
انجیر،
لیمو و ریحان!
آن هنگام که دوستت میدارم،
ماه از من سر میزند،
تابستان نطفه میبندد،
چشمهها میجوشند
و پرندگان مهاجر باز میگردند!
بارانی سبز باریدن میگیرد!
بارانی آبی،
بارانی سرخ،
بارانی رنگ در رنگ!
از مژگانم گندم میروید،
انگور،
انجیر،
لیمو و ریحان!
آن هنگام که دوستت میدارم،
ماه از من سر میزند،
تابستان نطفه میبندد،
چشمهها میجوشند
و پرندگان مهاجر باز میگردند!
وقتی به قهوه خانه میروم
دوستانم
مرا باغی میپندارند!
دوستانم
مرا باغی میپندارند!
(باغ - نزار قبانی- برگردان یغما گلرویی)
آن هنگام که دوستت میدارم ...
پاسخحذف